ماه دوم زندگیت
سلام پسر گلم، نگی چه مامان تنبلی شدم من وبلاگتو آپ نمی کنم! باور کن تمام وقتمو پر کردی شدیدددد عزیزم من و شما به همراه مامی و بابایی و دایی سهراب چهارشنبه هفتم تیر ماه رفتیم تهران خونه مون و تا جمعه هفدهم اونجا بودیم، پیش بابا شاهین خیلی خوش گذشت مخصوصاً دو روز آخر هفته که سه تایی تنها بودیم ، ولی گرما خیلی اذیتت کرد و گردنت عرق سوز شد و باز به خاطر آسایشت برگشتیم... تهران خاله جون اینا و مریم جون اینا و حمید داداش اینا رو هم که از سوئد اومدن دیدیم و شما باز کلی سوغاتی خوشگل گرفتی دیگه لباسات توو کمدت جا نمی شن و من دلم می سوزه از اینکه می بینم اینهمه لیاس مارکدارو حتی نپوش...