گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

دو سال ...

1392/7/13 21:20
نویسنده : مامان سارا
2,410 بازدید
اشتراک گذاری

سانیارم، سلام قلب

گل پسر عزیزم، دو سال گذشت از شهریور 90، از روزی که برات این وبلاگو ساختم، روزی که اولین مطلبو گذاشتم وقتی شما اومده بودی توی دلم اما هنوز خبر نداشتم،... چه روزای قشنگی با تو گذروندم... دو سال گذشت... به سرعت... و همه لحظه هام رو پر کرده وجود کوچیکت... و این بهترین خاطره هاست... اینجا خاطراتتو برات نوشتم اما آنچه باید از تمام این زیبایی ها ثبت بشه، در جسم و جان و روحمان ثبت است...

پسر نازنینم، سانیارم، اگر برات خاطراتمونو می نویسم به خاطر خودمه، که از خوندنشون و یادآوریشون لذت میبرم، میخوام بدونی اگه روزی ناتوان بشم... اگه روزی پیر شم... هیییییچ توقعی از تو ندارم... هرگز بهت نمیگم تو رو در آغوشم آرام کردم...9 ماه تو رو در وجودم حمل کردم... با تو قدم های کوچک برداشته ام... هرگز نمیگم از دوره بیماری ات که بارها مردم و زنده شدم... شبهای تب دارت که تا صبح بالای سرت چشم بر هم نذاشتم... من از تو نه تنها توقعی ندارم بلکه مدیون تو هستم! مدیون تو که به خواست ما مهمانمان شدی و یک دنیا شادی برایمان آوردی... مدیون تو که حس خوب مادری را به من دادی... مدیون تو که ما را لایق کلمه پدر و مادر کردی... یک مادر فقط وظیفه اش را انجام میدهد و تو در قبال این وظیفه هیییییچ دینی داری... مگر جز این است که دعوتت کردیم تا برایت دنیایی زیباتر بسازیم؟ همیشه شاد باش مادر...شاد باش و از زندگیت لذت ببر... سبز باش. شاد باش. عاشق باش...

فرشته کوچیک من، حتما خواهی شنید که دنیا پست است ارزش ندارد بد است... پسرم، هر کدام از ما به دنیا آمده ایم تا شاد باشیم و لذت ببریم و زندگی کنیم. پس مطمئن باش نه پست است نه بی ارزش است نه بد! دنیا فقط محل گذر است و بگذر... بگذر از ناملایماتش هر چند گاهی به تنگت بیاورد... اشک به چشمت و زخم به قلبت بیاورد... بگذر تا سختی ها از تو بگذرد و بدان صبر بر ناملایمات درمان تمام درد هاست... پسرم، هر چه قدر مهربانی کنی، خوبی کنی و از خودت نام نیک به جا بگذاری میبینی همین دنیایی که گفته بودند ارزش ندارد برایت خیلی هم دلنشین و دوست داشتنی میشود، و باید اینطور باشد تا لذت ببری... قلبت را بزرگ کن! انقدر که جا برای همه آدمها داشته باشد و بدان تا ابد هرگز تنها نخواهی ماند تنها به واسطه خوبی هایت... شاد باش و لذت ببر سانیار مادر...

پسرم...نفسم...امیدم... یادت باشه هر چیزی رو با همه وجود بخوای مطمئن باش بهش میرسی و قانون جذب، یه مسئله اثبات شده است. پس به عشق فکر کن، به خوبی فکر کن به دستهایی که کمک میکنند فکر کن... باور کن زندگیت لحظاتت و همه دنیات تغییر میکنه... باور کن هیچ چیز محالی تو دنیا وجود نداره و اگر با همه وجودت چیزی رو بخوای، همه کائنات دست به دست هم میدن تا تو رو به هدفت برسونن. پس ببین برای چه هدفی داری تلاش میکنی..بذار تمام کارات با توکل شروع بشه و در آخر به خدا برسه... پسرم، اگر روزی رفتی و رفتی و انتهای جاده بسته بود غصه نخور! چه بسا انسانهای بزرگی که بارها به بن بست رسیدند، برگشتند، و باز ادامه دادند و راهی جدید ساختند... گلم! نمیگم هیچ وقت گریه نکن که اشک گاهی درمان تمام غمهای انبار شده روی قلبت میشه فقط میگم بدون برای هییییچ چیز بی ارزشی در دنیا اشک نریزی.و بدان در هر سختی و مشقتی حکمتی است برای یافتن یک راه جدید یک راه بهتر یک راه برای رسیدن به آرامش... همواره به دنبال آرامش باش... و آرامش لحظه هایت را با گاه گاه وزیدن بادهای رهگذر بر  هم نزن که تا بوده بادها بوده اند و طوفان ها بوده اند و حتی غصه ها بوده اند... اما هیچ کدام ماندگار نمانده اند و تنها آنهایی ماندگارند که تاثیری بر این جهان و هر چه در آن است بگذارند....پس محکم باش و بر تمام لحظه هایت اثری از عشق و دوستی و مهربانی بگذار... باشدکه ماندگار شوی سانیار جونم...

گل پسر نازنینم، من خوشبختم که تو هستی، که سالمی، کنارمان هستی، دستانت در دستمان است و گونه ات روی لبهایمان. خدا رو شکر به خاطر تمااااام این لحظه هایی که با خوشی میگذرد. همین که صبح چشم باز میکنم و همسرم و پسرم را سلامت و شاد میبینم یک دنیاست... و این شادی و خوشی را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکنم. همین که انقدر توی اتاق میدوی و جیغ میکشی که خودت هم سرگیجه میگیری شکر! همین که لیوان آب را روی فرش خالی می کنی خدا را شکر! همین که توان در دست گرفتن لیوان داری برایم کافیست... با تو،نفس میکشم... کوچک میشوم و دوباره رشد میکنم... اگر من هم جای تو بودم حتما از همین کارایی که تو انجام میدی لذت میبردم، اگر جای تو بودم حتما توی بغل مامانم راحت بودم و هی مثل تو از پاهای مامانم آویزون می شدم که بغلم کنه! اگر جای تو بودم از اینکه گاهی جیغ بکشم احساس قدرت میکردم !... 

گاهی که خیلی خسته میشم... میام وبلاگتو می خونم، شهریور 90، مهر 90،... اردیبهشت 91، ... و باز انرژی میگیرم، باز عاشق میشم، اطراف رو نگاه میکنم خونه پره از اسباب بازی. لباس های کوچولوت گوشه و کنار خونه است. جای انگشتای کوچولوت روی میز شیشه ایه... اما همینطور، پره از جای پای یه فرشته کوچولو! و فکر می کنم: خدایا مگه چه قدر فرصت دارم از کودکی فرشتم لذت ببرم؟ لباسای کوچولوتو با عشق بر میدارم و بو میکنم بوی سانیارمه. بوی عشقه. بوی بودنه... خدایا مگه چند وقت دیگه این لباسای کوچولو اندازه تن فرشته منه؟ اسباب بازی هاتو بر میدارمو با برداشتن هر کدوم یاد شیرین زبونی هات میفتم. خدایا مگه چند وقت دیگه فرشته من با اسباب بازی هاش بازی میکنه؟ نگاه می کنم به میز شیشه ای. خدایا این دستای کوچولو تا کی تو دست من خواهد بود؟ از نو عاشق میشم. حالا همه اون به هم ریختگی ها شیرین شیرین شده... اصلا به هم ریختگی ای نمیبینم. فقط وسط اتاق فرشته ای رو میبینم که داره از دنیای کوچیکی فاصله میگیره داره بزرگ میشه و روزی میرسه که مثل پرنده از اشیونمون پرواز میکنه... دلم تنگ میشه واسه نوزادیت و دلم میگیره از روزهایی که داره تند تند کوچکی فرشته بهشتیم رو میبره...

تو حرف میزنی ...من لذت میبرم...

تو بازی میکنی...من کیف میکنم...

تو نفس میکشی...من زندگی میکنم...

تو هستی...ما هستیم و به عشقت زندگی میکنیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

منصوره
14 مهر 92 10:47
مامان مهربون سانيار،به خاطر اين حال خوشي كه داري واقعا غبطه ميخورم.اميدوارم هميشه همينطور عاشق كودكت بموني و هيچ وقت از نظرت بزرگ نشه تا محبتت كمرنگ تر بشه.


خیلییی ممنون
مامان ساتیار
14 مهر 92 11:31
دوساله شدن وبلاگ مبارک
خصوصی گلم..


خيلي ممنون
nasim
14 مهر 92 12:37
سلام سارا جون
کلی از نوشته هات انرژی گرفتم و اشک تو چشام جمع شد.
تبریک میگم به سانیار به خاطر داشتن همجین مامان مهربون و نازنینی
از خدا بهترینها رو برای خانواده گرم و دوست داشتنی و با محبتتون آرزو میکنم.




سلام نسیم جونم
مرسی عزیزم لطف داری
منم بهترینها رو برای تو دوست مهربونم آرزو دارم
لیلا مامان پرنیا
15 مهر 92 22:17
کودکان ، نزدیک ترین راه های رسیدن به عشق را از پرنده ها بهتر بلدند .

روز کودک مبارک . . .


دوست دارم شیرین تر از عسل خاله


خيلييييي مرسي خاله جون
منا(مامان کورش)
16 مهر 92 18:06
سلام عزیزممممممم سانیار جونم روز کودک بهت تبریک میگمممممممممممممممممممم


سلام خاله منا مرسييييي
مامان نورا
17 مهر 92 2:04
روز کودک ر و کمی با تاخیر تبریک میگم
و اما تبریک به سارای گلم که همچین قلمی داره متن خیلی زیبایی بود واقعا با خوندنش لذت بردم توی یکی از بندها خوندم نوشتی که خدا رو شکر میکنی که سانیار لیوان رو خودش دست میگیره تمامی تنم لرزید آخه به عمق قضیه که آدم فکر میکنه میبینه چه نعمت هایی توی دستامون داریم و ماگاها چه قدر بیتفاوت از روش رد میشیم من که شخصا نورا بلاهایی سرم میاره که اساس سرش جیغ میکشم ولی با خوندنش یه تلنگری بهم خورد که هر لحظه خدارو شکر کنم حتی همون لحظه ای که یه لیوان شیر دقیقا روی فرش پیاده میشه
سرت رو درد نمیارم خیلی لذت بردم و خیلی چیزارو به خودم یاد آور شدم دلتون شاد و لبتون خندون باشه الهی که این فرشته های خونمون هیچ وقت مریض نشن


خیلی ممنون نظر لطفته دوست خوبم
آره من خودمم گاهی کم میارم و عصبی میشم ولی بعد سعی می کنم یه جور دیگه به قضیه نگاه کنم و آروم شم، واقعا آدم معمولا نعمتهایی که داره رو نمی بینه...
مرسی عزیزم هزار تا بوس برای نورای خوشگلم
nasim
17 مهر 92 10:05
سلام سارا جونم
روز فرشته کوچولو مبارک.
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند ، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند !



سلام عزيزم خيلي ممنون چه جمله زيبايي
مامان ساتیار
17 مهر 92 17:41
دست گلت درد نکنه سارای عزیز و خوبم.. کم اورده بودم.. مثل شما برگشتم و پست های سال گذشته رو خوندم و کلی انرژی گرفتم.. با این نوشته کلی به من و پسرا و حتی شوهرم کمک کردی..


خواهش میکنم عزیزم... خیلییییی خوشحالم اگه حرفام یه کمک کوچولو کرده... فکر کردن به اون روزا واقعا انرژی میده
Noushin
18 مهر 92 18:19
آخی سانیار خوشگل
چه قدر دلم میخواد ببینمش
خیلی خیلی تبریک میگم به شما و سانیار گل ک همچین مامان فوق العاده ای داره.
نمونه و درجه یک...


مرسي عزيزم خيليييي لطف داري خوبي از خودته مهربون
مامان نیلوفر
20 مهر 92 22:35
خیلی زیبا بود. امیدوارم سانیار درکنار شما و پدرش همیشه شاد و سلامت باشه. دوساله شدن وبلاگم مبارک. امیدوارم همیشه وبلاگتون پراز خاطرات خوب و شیرین باشه!


خيليييي ممنون
nasim
24 مهر 92 14:28
سلام مامان سارای مهربون
عید قربان رو تبریک میگم
به شما و خانواده محترم
امیدوارم هر روزتون عید باشه
سارای عزیزم در کنار سانیار عسل.



سلام نسیم عزیزم
خیلی ممنون دوست مهربونم
همینطور برای شما

تکتم رحمانی
19 آبان 92 0:11
سلام مامان سانیار
منم مامان سانیارم
سانیارمن الان 17ماهه است.
اتفاقی وب لاگتونودیدم خیلی لذت بردم
از احساس پاک مادرانتون ونگاه زیبا وشاکرانه شما
جمالتتون خیلی زیبابود دقیقا احساس مکتوب نشده من به پسرم وشاید هر مادری به فرزندش اما با تاملی خاص
عکس سانیارمو واستون میل میکنم اگه دوست داشتین به من میل بزنید
ازبجنوردهستم
خداقوت مامان خوب


سلام عزيز خيلي ممنون نظر لطفتونه مرسي
خيليي خوشحالم از آشنايي با مامان يه سانيار ديگه، خدا حفظش كنه گل پسرتون. الان ايميل ميزنم بهت...