گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

هفده ماهگی مبارک

1392/8/9 15:48
نویسنده : مامان سارا
1,895 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازنینم ماچ

سانیار جونم، بیست و چهارم مهر ماه که عید قربان بود هفده ماهه شدی، مبارک باشه نفسم... قلب

عزیزکم، نهم مهر برای سومین بار بردیمت آرایشگاه کوکی موهاتو کوتاه کردی، این بار برخلاف دفعات قبل حاضر نشدی تنهایی بشینی و مجبور شدیم منم روپوش بپوشم بغلت کنم، کلا اون قضیه دستت خیلی ترسوت کرده... دوازدهم مهر من و شما رفتیم پیش مامی اینا و باز خیلی به هردومون خوش گذشت، بابا شاهین هم روز عید اومد و بیست و پنجم سه تایی برگشتیم تهران... همه چی خوب بود جز سرماخوردگی و تب کردن شما. آخه هوا سرد بود و شما هم که همش میرفتی حیاط ببعی عید قربان رو میدیدی! جالبه اول که دیدیش کلی ذوق کردی و رفتی سمتش ولی تا بع بع کرد با ترس دویدی بغل من و دیگه بعدش ترجیح میدادی از دور نگاش کنی! خلاصه شب عید تب کردی و تا سه روز تب داشتی و عطسه می کردی. الان که اینا رو مینویسم بازم حالتای سرماخوردگی داری یعنی الان یک ماهه همش درگیری و چند روز خوب میشی باز مریض میشی، کلی لاغر شدی و من ناراحتم ... 

گل پسرم، این روزا یه اپسیلون از شیطونیات کم شده، نمی دونم به خاطر مریضی و بی حالیه یا بزرگتر و عاقلتر شدن؟ کار مورد علاقت شده تماشای بی بی انشتین، و همچنان آب بازی و چرخوندن چرخا و بستن ظرفای دردار و روشن کردن چراغ و لباسشویی و البته دالی بازی دوست داری، دیگه خیلی هم به خودت زحمت نمیدی جایی قائم شی دستاتو میگیری جلوی صورتت و گاهی از لای انگشتات نگاه میکنی و فکر میکنی ما نمی بینیمت!... روزی صد بار موبایل میگیری گوشت راه میری و حرف میزنی، وقتی تهرانیم با مامی حسابی صحبت میکنی فقط نمیتونی متوجه شی فقط با وی چته که میبینتت و پشت تلفن هم گاهی با اشاره باهاش صحبت میکنی! یه سطل توی آشپزخونه گذاشتی و هرچی دستت میرسه میندازی توش گاهی هم خودت میری توش... روزی هزار بار میای دست منو میگیری میبری با پانتومیم میفهمونیم که چی می خوای! انگشت اشاره ات هم که دائم در حال اشاره به سمت اشیا مختلفه! حرف زدنت همچنان به زبان خودته گاهی بعضیاشو متوجه میشم مثلا به دمپایی میگی "بمبئی"، عدد شش رو از پازل اعداد برمیداری میگی "ژییژ"،... ولی دیگه کامل حرفامونو متوجه میشی و وقتی ازت میپرسیم فلان چیز کو با دست بهش اشاره می کنی...

سانیارم، ببخشید اما باز فاصله نوشتن این مطالب و ارسالش دو هفته طول کشید ...

دوستت داریم    

سانیار و ببعی عید قربان

عکسات ادامه مطلب :

 

 

سانیار در آرایشگاه

سانیار در آرایشگاه

سانیار خواب آلود در هواپیما

دی جی سانیار

سانیار و چرخ محبوبش

سانیار مشغول ماشین بازی

سانیار مشغول لگو بازی

سانیار و بازی با تبلت

در حال صحبت با تلفن

سانیار در بازدید از مدرسه بابایی اینا

سانیار و ببعی عید

سانیار و ببعی عید

سانیار و ببعی عید

کیک هفده ماهگی

سانیار و کیک هفده ماهگیش

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

سوگل
10 آبان 92 0:47
ووی پسر ناز دلم برات ی ریزه شده بود


مرسي خاله سوگل عزيز
مامان ساتیار
10 آبان 92 4:53

خصوصی


parya
10 آبان 92 20:34
slaaaaaaaaaaaamche ajab saRAJUN AZIN VARA?hadaqal bgin chan vaxt ye bar up mikonin vaaaaaaaaaay sara jun un kafshe putine chiye sani pushide aliyeeeee xeili xoshmele


واي پريا جونم ماهي يه بار ميرسم آپ كنم خيليييييه ! انشالا يه روز مامان ميشي ميفهمي حالمو ! ... مرسي عزيزم، مامي از سوئد براش آورده، راستي شايد بشه محرم امسال همو ببينيم؟ تو هم ميري اردبيل ديگه؟
الناز مامان آوا
11 آبان 92 1:16
مباركه مباركه چه خوشگل شدي

لباس قهوه ايت چقدر بهت بياد خوشتيپ شدي

خدا كنه كه همينجور باشه و يه خورده آرومتر بشين چي ميشه به يه كوچولو شم راضي هستيم.

سانيار دست نخوووووووووووووره
به به بخوره


مرسی خاله الناز عزیز، نظر لطفتونه
خدااا کنه !.
سانیار شستش از به به خوشمزه تره ! هههههههه


nasim
12 آبان 92 16:20
salam sara joon
hamishe be safar va gardesh
khosh bashid azizaaaaaaaaaaaaam
elahi man doret begardam ke
sanyar enghadr naz va dost dashtani hasti
azizaaaaaaaaaaaaaaaaam
khob va sare chal bashi hamishe
faghat maman sara az sheytanatat benevise
ghorbonet beram


سلام نسيم جونم خيلييي ممنون عزيزم
خدا نكنه خاله جون، مرسيييي
نیلوفر
13 آبان 92 17:58
____●


______●___________████____████


_______●_________██████_██████


__________●_______███████████


_████____████____███████


██████_██████_____████


█████████████_______██


_███████████_________█


___████████__●_______●


______█████____●______●


________██_______●_____●


_________█________●____●





ما بالاخره اومدیم ........دلم براتون تنگ شده بود






چه خوب!
... منم همينطور






مامان نیلوفر
15 آبان 92 10:15
17 ماهگیت مبارک عزیزم. ماشالله چقدر بزرگ شدی. قیافه ات کلی تغییر کرده مخصوصا با موهای کوتاه خیلی نازتر شدی. خداروشکر که حالت بهتره. ایشالله دیگه مریض نشی.


خيليي ممنون خاله نيلوفر عزيز، نظر لطفتونه، مرسي
مينا مامي سام
17 آبان 92 16:56
به به چه پسر نازي.
چه كيك خوشگلي
17 ماهگيت مباارك گلم.


مرسي خاله ميناي عزيز
فرناز مامان ایلمان جون
18 آبان 92 12:14
17 ماهگیت مبارک سانیار کوچولو

الهی همیشه سالم و خندون باشی خوشگلم


خیلییی ممنون خاله فرناز عزیز
مامان ایلیا
18 آبان 92 14:20
17ماهگیت مبارک گل پسمل نازمممممم.الهی دیگه هیچوقت مریض نشی.
به به چه دست خوشمزه ای.ههههه




خیلییی مرسی خاله زینب عزیز
ههههه
Noushin
18 آبان 92 17:07
سلام ساراجون
سلام سانیار جون گل
خوبین
اومدم تشکر کنم ک وقت گذاشتید و سر زدید.مرسی از لطف تون

این بوس هم تقدیم سانیارجون خوشتیپ ک امیدوارم ب زودی ببینمش


سلام عزيزم
خواهش ميكنم،از نوشته هاي قشنگت لذت بردم
خيلي ممنون انشالا
مامان امیرعلی
19 آبان 92 13:57
هزار ماشا... سانیار جیگرررر
سارا موقعی که موهاشو کوتاه می کنید گریه نمی کنه؟ امیرعلی که پدری از ما در میاره
پیش خانواده هم خوش بگذره


مرسي عزيزم
نه ياسي، فقط اينبار حاضر نبود رو صندلي بشينه . اي جااانم امير علي شيطون بلا
خيلي ممنون
دوست من
20 آبان 92 1:37
نیلوفر
20 آبان 92 12:29
__████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█ _______█ دوستت دارم عروسک مرسي خاله جون