گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

شانزده ماهگیت مبارک

1392/7/8 14:50
نویسنده : مامان سارا
2,673 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سانیار جونم

شانزده ماهگیت مبارک عسل مامان

گل پسر نازنینم، بیست و چهارم شهریور ماه وارد هفدهمین ماه زندگیت شدی. و شانزده ماه گذشت از با هم بودن و با هم نفس کشیدنمون. دیگه جوری وجود و حضور و فکرت تو زندگیم پر رنگ شده که گاهی برای فراموش کردن وقایع اطرافم خودم رو سرزنش می کنم، ولی سانیارم خیلی خوشحالم که دیگه تقریبا به اصطلاح قلق کار دستم اومده و میتونم با وجود خستگی زیاددد از پس تو و کارام بربیام.

عزیز شیطون بلای من، دکتری که دستتو بخیه زده بود پانسمان دستتو بعد از یک هفته باز کرد و گفت که همه چی خوبه. من تا چند روز داغون بودم و اصلا نمیتونستم دستتو نگاه کنم ولی شکر خدا خیلی سریع رو به ترمیم و بهبوده. اما از لحاظ روحی فکر میکنم زمان ببره تا کامل خوب شی، ترست از غریبه ها زیاد شده و تا کسی میاد سمتت میچسبی به من و پشتم قائم میشی یواشکی نگاش میکنی. هر کی هم میبینی سریع دستتو نشون میدی که اوف شده! هر جا بریم هر کی ببینتت اول دستتو نشون میدی و من باید توضیح بدم موضوع چیه! عزیزکم، تازگیا توی جمع گریه های بیصدا میکنی که دلمون کباب میشه، نق نقو و جیغ جیغو هم شدی و البته باز بی اشتها و بدغذا که یه جورایی هم به دندونت مربوطه. الان هشت تا مروارید نصفه نیمه داری و بقیشون خیلی دارن اذیتت میکنن تا دران، همه چیو گاز میگیری و محکم میزنی توی سرت و لپت... اینم دوره ایه که باید بگذره و چاره ای نیست.

سانیار عزیزم، دیگه حسابی به راه رفتن و دویدن مسلطی و ترجیح میدی موقع راه رفتن چیزی هم با خودت حمل کنی یا چرختو برونی. کلا الان چرخت اسباب بازی مورد علاقته. هنوز دالی بازی خیلی دوست داری، برات یه چادر بازی هم گرفتیم که توش قائم شی اما بیشتر ترجیح میدی پتوتو بندازی روی سرت راه بری یا کلاتو بزاری رو سرت و تا روی چشات پایین بکشیش فکر کنم احساس میکنی اینجوری نامرئی میشی! جالب ترین کاری که یاد گرفتی اخم کردنه انقدر بامزه میشی اخم می کنی! تا کسی بهت نه میگه بهش اخم می کنی. به نقاشی و خط خطی کردن کاغذ هم خیلی علاقمند شدی و یه کمی هم به کتاب خوندن. البته فقط کتابای مامان تو بهترینی و بابا تو بهترینی رو دوست داری و وقتی میرسیم به صفحه ای که بابا نی نی رو بوس کرده تو هم عکسشو بوس می کنی یا جایی که مامان نی نی رو میخوابونه تو هم سرتو میزاری رو کتاب چشاتو میبندی! حرف زدنتم یه کم پیشرفت کرده، منظورتو کامل به من میفهمونی البته بیشتر با پانتومیم! حرفای ما رو هم که خیلی وقته کامل متوجه میشی و کارایی که ازت میخواییم انجام میدی. اجزای صورتتو میشناسی و چشم و زبون و مو و بینی و گوش و دست و پا و ... وقتی ازت میپرسیم کو نشون میدی. دیگه کمتر آقا شیره میشی اما دوست داری موتور شی! و خیلی بامزه صدای موتور درمیاری. توی کوچه و خیابون هم که موتور میبینی کلی ابراز احساسات می کنی! به سه چرخه و ماشینت هم بیشتر علاقمند شدی و سوارشون میشی و تا روشون یا روی صندلی ماشین و کالسکه ات میشینی سعی میکنی کمربندتو ببندی. کلا خیلی سعی میکنی مستقل باشی و چند روز پیش تونستی بلوزتو به تنهایی دربیاری. البته آستین بلند بود، شلوارتم کمرشو که بکشم پایین بقیشو درمیاری. دیگه اینکه تا گل و گیاه میبینی بینیتو جمع میکنی لبتو میاری جلو مثلا داری بو می کنی و جالبه هر نوع گلی باشه چه مصنوعی چه طبیعی و چه حتی عکس گل تو بوش می کنی. همچنان دائم کارای ما رو تقلید می کنی، یاد گرفتی با انگشت روی صفحه موبایل من بکشی قفلشو باز کنی و بگیریش گوشت بگی الو بئله و به زبان کره ای حرف بزنی! بماند برنامه های گوشی من و بابا دائم به هم میخوره از دستت. کلا خرابکاریات کم نیست مثلا اینکه کنترلامون تبدیل به جغجغه شدن و وقتی تکونشون میدی صدای جغجغه میدن! راستی شدیدا علاقمند به سی دی بی بی انشتین شدی و همش کنترلو میگیری جلوی تلویزیون تا بی بی بیاد. رقصت هم خیلی باحال شده، قبلا فقط دستتو از مچ میچرخوندی باسنتو تکون میدادی الان پاهاتم از زانو خم می کنی یا تند تند پا میزنی آدم می خواد قورتت بده! یه کار جالب دیگت اینه که وقتی شیر میخوری و سیر میشی بهم گیر میدی که بقیشو بدم به خرست! و خودت هم شیشه شیر یا قاشقتو برمیداری به اسباب بازیات غذا میدی! البته هنوز نمی دونی که ماشین غذا نمی خوره و به همشون میخورونی! هنوزم خیلی با اسباب بازیات بازی نمی کنی فقط گاهی توپ و ماشین بازی و گاهی هم حیوانات مزرعه. روزی صد دفعه هم باید بغلت کنم ببرمت جلوی دستشویی یا ظرفشویی حیواناتو بگیری زیر آب! یا یه لگن پر کنم توش شنا کنن و هی آبو خالی کنی زمین جیغ بزنی بازم ! این آب بازی که کشته منو! لیوانتو میبری میزاری جلوی آبسرد کن یخچال و اصرار که پرش کن و تا لیوانو از من میگیری یه لحظه میبریش سمت دهنت  که مثلا میخوای آب بخوری و منو گول میزنی و بعد برش میگردونی رو زمین آباش میریزه و باز از نو هزار بار! تا بخوام یه دونه ظرف بشورم فوری یکی از حیونا رو میرای آویزونم میشی که تو هم اونو بشوریش. پر کردن وان و آب بازی توی حموم هم که تقریبا برنامه ثابت هر روزمونه.  راستی از این ماه دیگه تنها با بابا شاهین میری حموم. تا حالاش من توی وان کنترلت می کردم بابا میشستت دیگه خودت میشینی رو صندلیت یا دمپاییاتو میپوشی وایمیستی بابا میشورتت. ددر هم که برناممونه هر روز بریم. معمولا صبحا با من و شبا با من و باباشاهین میری ددر...

گل پسر عزیزم، من این مطالبو دو هفته پیش نوشتم، می خواستم عکساتم آماده کنم بعد مطالبو تکمیل کنم سند کنم که شما مریض شدی و فرصت نشد. الان دیگه یادم نیست اون موقع چی می خواستم بنویسم. فقط بدون خیلییییییی دوستت داریم. 

 

عکسات ادامه مطلب:

 

مشغول نماز خوندن و خوردن مهر!

مدل نشستنت !

روی تاب خوابت گرفته

باغ پرندگان

توی چادر بازی

مشغول نقاشی

بدون شرح !

آقا سانیار و جوجه محبوبش که همیشه میزارتش تو یقه لباسش!

آقا فیله هم که همیشه باید باهات سوار سه چرخه شه!

مشغول گیتار زدن!

زبونت کو؟!

پارک آب و آتش

سانیار در فریزر!

سانیار کو ؟!

چه خوشمزه است!

 

دااالی !

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

nasim
8 مهر 92 18:35
سلام سارای عزیزم
سانیار عزیزم خدارو صد هزار مرتبه شکرکه حالت بهتره عزیز دلم
قربونت برم من که رفتی تو فریرز.خاله جون چی میخوای درست کنی؟
پارک آب و آتش هم که رفتی عشقم امیدوارم همیشه تنت سالم.دلت خوش و خنده همیشه مهمون صورت قشنگ و مهربونت باشه



سلام نسیم جونم
وای اسمتو میبینم خجالت میکشم فرصت نمیشه باهات تماس بگیرم، خوبی؟ بهم ایمیل بزن باز نصفه شبا وقت میشه بیام اینترنت sara60324@yahoo.com
مرسی از لطف و محبتت عزیزم. انشالا شما هم همیشه شاد و سالم باشید.
مامان آندیا
9 مهر 92 12:49
16 ماهگیت مبارک عزیزدلم
خدا روهزار مرتبه شکر که وضعیت دستت خوبه
کارات خیلی شبیه آندیای ماست
ایشالا همیشه تنت سالم باشه


سلام مری جونم
خیلی ممنون عزیزم. فدای آندیای خوشگلم بشم من
مامان نیلوفر
13 مهر 92 9:31
سلام . خداروشکر که حالتون خوبه و همه چی روبراهه. چقدر شیطون و خواستنی شدی سانیار جون. عکساتم خیلی بامزه بود مخصوصا عکس آخرت زیر تخت.


سلام خاله نيلوفر عزيز. خيلييي ممنون نظر لطفتونه
parya
13 مهر 92 22:51
سن الاه سانیار تختین التندا نه واریدی؟؟؟منم بچه گیا ازون دوچرخه ها داشتم وااااای



مامان نورا
17 مهر 92 1:49
نمازتون قبول باشه چه حاج خانومی شدی واسه خودت پسر جون
از عکسا معلومه چه قدر شیطونیا بیچاره مامانی سارا درکت میکنم
الهی که همیشه شاد ببینیمتون


هههههه ! خداييش سخته تو كه ميدوني نعيمه جون! خيليي ممنون عزيزم
دوست
17 مهر 92 10:09
واااای الهی ماشالا چه قدر نازی تو قنده عسل !!!
عکساتو دیدم دلم قنج رفت
خدا حفظ ات کنه


خيلي ممنون، نظر لطفتونه