تولدت مبارک
مبارک باشد بر ما حضور تو نازنینم....
سلام گل پسر عزیز دو ساله من! تولدت مبارک
امروز بیست و چهارم اردیبهشته، البته آخرین دقایقش! شایدم تا من این پست رو تکمیل کنم بشه بیست و پنجم! ولی مهم اینه هر جور شده خودمو به وبلاگت رسوندم که بهت بگم عاشقتم و از اینکه با اومدنت مادر شدم خیلی خدا رو شکر میکنم.
دو سال گذشت از اون صبح دل انگیز اردیبهشت ... خدا جان دو سال است هدیه زیبایت مونس تمام لحظه هایمان شده است دو سال است پر هستیم از خوشبختی پر هستیم از شادی پر هستیم از حس ناب مادر بودن و پدر بودن. خدا جان شکرت که فرشته ای از تبار آسمانها به ما بخشیدی هدیه کردی امانت دادی. و خودت کمک کن تا روزی که هستیم برای سانیارمان بهترین باشیم .
پسرم ، چهارم مهر ماه سال نود روزی بود که فهمیدم بار شیشه دارم ... به خودم قول دادم خوی و خصلت مادرانه ام رو به پای موجود میلی متری ام بریزم ٬ پسرم اون روز بال گرفتم ... روزها گذشت و من و تو بار شیشه ام بیشتر به هم اخت گرفتیم .شدیم یه پارچه ...یه تن . تو به من چسبیده بودی ... شدی خون و دل . شدی یک تکه از جونم بود و نبودم .دوران رویانی تو نازنین رویایی بود . شدی تمام غم و شادیم ...شدی خنده و نگرانی ام ....شدی حال غریبی آشنا .صدای تپنده ی قلبت رو بیست و سوم آبانماه در بیمارستان پارس شنیدیم چه صدای دلنشینی بود. چقدر حس خاصی بود. اعضای تکمیل شده بدنت رو بیستم اردیبهشت با سونو سه بعدی در مطب دکتر قدوسی دیدیم و باز صدای گوش نواز قلبت رو شنیدیم. همون روز بود که دکتر مهدیزاده تاریخ عمل رو تعیین کرد: یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت نود و یک.... چه روزی بود... و دو سال گذشت ...
پسرم ، سانیارم، عشقم، امیدم، نفسم
امیدوارم انسانی بشی والا ... سالم و تندرست . تا به اینجا خورشیدی هست تابناک ... بتاب پسرم و انرزی ببخش ... باشد که بمانی و بخندی و زندگی کنی
خداوند تو و همه ی بچه ها رو در پناهش نگه داره