نیم سالگیت مبارک
گل پسر نازنینم سلام
عسل پسرم بیست و چهارم آبانماه شش ماهت تموم شد و نیم ساله شدی! مبارک باشه عزیزم.
سانیار جون، امروز اول آذره و من باز با تأخیر می نویسم... بیست و چهارم آبان مرخصی گرفتم و صبح با بابا شاهین بردیمت مرکز بهداشت واکسن شش ماهگی شما رو زدن. شما خیلی آقا بود و فقط یه کم گریه کردی و تا بغلت کردم آروم شدی. وزنت 8100 و قدت 71 اندازه گیری شد و یه کم خیالم بابت وزنت راحت شد. تا شب همش بیحال بودی و شبش هم تب کردی تا سه روز بیقرار بودی و باز کم می خوردی و کم می خوابیدی و هر دومون اذیت شدیم، اما شکر خدا الان بهتری، جمعه هم با آننه اینا و عمو آرمین اینا یه جشن کوچولو به مناسبت نیم سالگیت گرفتیم و بابا روی کیکت شمع 0.5 روشن کرد، ایشالا صد و بیست ساله شی گل من.
عزیزم، هفته پیش خیلی به من سخت گذشت، از یه طرف بیقراریهای تو از یه طرف مشکلات مربوط به تمدید مرخصیم، آخه مدیرعاملمون عوض شد و جدیده نمی خواست تا اومد من برم و از طرفی خودم نگران موقعیتم بودم و خلاصه خیلی درگیری فکری داشتم تا بالاخره تصمیم قطعی گرفتم شش ماه دیگه پیشت بمونم و مدیرعاملم به خاطر موافقت قبلی هیئت مدیره به سختی راضی شد و از امروز تا آخر اردیبهشت ماه که یک ساله بشی پیشتم به امید خدا. راستی امروز نهار از طرف محل کار من دعوت بودیم رستوران نایب ساعی، من با شما رفتم و شما با اینکه خوابت گرفته بود و غر غر می کردی اما به راحتی بغل همکارام و حتی گارسونا رفتی و تونستم با آرامش غذا بخورم. الهی مامان دورت بگرده گل پسرم.
عسلم، شما روزی یه وعده فرنی و یه وعده حریره بادوم می خوردی، البته نه چندان خوب، کلا خوش اشتها نیستی، دوشنبه بردیمت دکتر وزنت 8200 بود و دکترت راضی، گفت سوپ و سرلاک هم بهت بدیم، منم یه بی بی بولت گرفتم برای میکس کردن غذاهات که از غذاساز خودمون استفاده نکنم، حالا صبحها فرنی می خوری ظهرها سوپ و عصرا سرلاک گندم، دلم می خواد بیشتر بخوری زودتر بزرگ شی! نفس مامان.
خیلی دوستت داریم آقا کوچولوی نیم ساله.
عکسات ادامه مطلب :