ده ماهگیت مبارک
سلام سانیار جونم
پسر شیطون بلای ما، بیست و چهارم اسفند ده ماهه شدی، مبارک باشه عسلم. دیگه سنت دو رقمی شدا !... این ماه 400 گرم به وزنت اضافه شده و n مقدار به وروجک بازیات! خداییش خیلی شیطون بلا شدی...
گلکم، هر چه زمان می گذره تو بزرگتر و من باتجربه تر از قبل می شیم. هر روز چیزای جدیدی یاد می گیری و دنیای رنگی را با ذهن کودکانت کشف می کنی الهی قربون اون چشمای گرد و کنجکاوت برم، انقدر کارای جدید و جالب انجام میدی که نمی تونم همه رو بنویسم فقط بدون خیلی بلا شدی مامانی ، یک لحظه یه جا بند نمیشی و وابستگیت به منم خیلی بیشتر شده، توی خونه با روروئک دنبالمی و همش از پاهام میگیری که بغلت کنم، بغل هرکی هم باشی تاچشمت به من میفته دستاتو به سمتم باز می کنی که بیای بغل من... دیگه خودتو به دیواره تختت یا تکیه گاهی می گیری و می تونی بدون کمک بایستی، البته که شکر خدا در این مورد هم محتاطی و تا عقبو چک نکنی که میتونی بشینی تکیه گاهتو ولش نمی کنی! کلن با وجود شلوغ کاریات آدم محتاطی هستی! یادم نمیره هنوز یک ماهت نشده بود وقتی از پله پایین میرفتیم پاهاتو جمع می کردی! اما خوب گاهی هم یادت میره که نمیتونی به تنهایی راه بری و برمیگری قدم برداری و اونوقته که موقع سقوط چشات وحشتزده و گرد میشن... راستی عاااشق چرخ در حال حرکت شدی! بیرون که میریم زل میزنی به چرخ ماشینا و توی خونه ماشیناتو چرخشونو می چرخونی و ذوق می کنی لباسشویی هم که روشن باشه با روروئکت میری جلوش وایمیستی و ابراز احساسات می کنی! ...
پسرک نازنینم، دیشب اولین چهارشنبه سوری تو تجربه کردی، اصلن از صدای ترقه و فشفشه و... نترسیدی و چقدررر هم از آتیش خوشت اومده بود! الهی فدات بشم.
عزیزکم، من پست ده ماهگیتو طبق معمول با تأخیر می نویسم، امروز سی ام اسفنده و چند ساعت دیگه سال تحویل میشه، امسال اولین عیدیه که تو در کنار مایی و به همین دلیل سعی کردم سفره هفت سینمون قشنگتر از هر سال باشه، حالا بعد میام از نوروز برات مینویسم الان خیلی کار دارم...
... قصه روزهای من و نفسم قدم گذاشت به یازدهمین ماه و من هر لحظه شاکرم مهربانی و عظمت آن بهترین را . پروردگارا تو را سپاس. هزاران بار سپاس
عکسات ادامه مطلب: