گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

سومين سفر هوايي

سانيار عزيزم سلام پسر گلم، من و بابا تصميم داشتيم امسال تاسوعا و عاشورا به همراه شما اردبيل باشيم و براي پنجشنبه دوم آذر، هفتم محرم، بليط گرفته بوديم، البته چون فكر مي كرديم به خاطر دو برابر شدن قيمت بليط مشتري كم باشه دير اقدام كرديم اما ايران اير جا نداد و مجبور شديم از آتا بگيريم كه چه اشتباهي كرديم، چقدرررر شركت بي مسئوليتيه. ساعت سه پرواز داشتيم تا هفت فرودگاه علافمون كردن و شما بسكه گريه كردي و نق زدي من و بابا واقعا له شديم از خستگي آخر گفتن كنسل. هرچي مردم اعتراض و داد و بيداد كردن بي فايده بود و محبور شديم برگرديم خونه. مي تونم بگم سخت ترين روز عمرتو گذرونديم، خيلي اذيت شدي عزيز دلم. الهي مامان فدات شه. همونجا ...
6 آذر 1391

نیم سالگیت مبارک

گل پسر نازنینم سلام عسل پسرم بیست و چهارم آبانماه شش ماهت تموم شد و نیم ساله شدی! مبارک باشه عزیزم. سانیار جون، امروز اول آذره و من باز با تأخیر می نویسم... بیست و چهارم آبان مرخصی گرفتم و صبح با بابا شاهین بردیمت مرکز بهداشت واکسن شش ماهگی شما رو زدن. شما خیلی آقا بود و فقط یه کم گریه کردی و تا بغلت کردم آروم شدی. وزنت 8100 و قدت 71 اندازه گیری شد و یه کم خیالم بابت وزنت راحت شد. تا شب همش بیحال بودی و شبش هم تب کردی تا سه روز بیقرار بودی و باز کم می خوردی و کم می خوابیدی و هر دومون اذیت شدیم، اما شکر خدا الان بهتری، جمعه هم با آننه اینا و عمو آرمین اینا یه جشن کوچولو به مناسبت نیم سالگیت گرفتیم و بابا روی کیکت شمع 0.5 روشن کرد، ای...
1 آذر 1391

تغذیه تکمیلی

سلام به پسر قشنگ و نازم گل من، این روزا طبق معمول شش ماه گذشته! خیلییی وقت کم میارم، کی بهتر میشم خدا میدونه! کلی کار انجام نداده گوشه ذهنمه و هر روز فقط مرورشون می کنم و برنامه ریزی می کنم برای فردایی که معلوم نیست کی میاد! شاید از ماه آینده که سر کار نرم وضع بهتر شه... بگذریم فقط خواستم بدونی چرا دیر به دیر وبلاگتو آپ می کنم. عزیز دلم یکی دو هفته شدید نگرانمون کرده بودی، کم می خوابیدی، شیر کم می خوردی، بیحال میموندی و دائم در حال نق زدن بودی، روزا که سر کار می رفتم برات شیر می دوشیدم میومدم میدیدم لب بهش نزدی، دکتر که بردیمت و دیدیم وزن کم کردی دیگه داشتیم سکته می کردیم از ناراحتی، شده بودی هم وزن چهار ماهگیت، پیش یه دکت...
20 آبان 1391

تمدید مرخصی

سلام پسرکم عزیز دلم، شش ماه مرخصی زایمان من از اول اردیبهشت شروع شده بود و اول آبان ماه باید برمیگشتم سر کار، درخواست تمدید مرخصیم به صورت بدون حقوق به مدت هشت ماه داده بودم که خوشبختانه موافقت شده اما قانون کار میگه باید حق بیمه یک ماه بعد از اتمام مدت مرخصی زایمان به تأمین اجتماعی پرداخت شه تا مطمئن بشن برگشتم سرکار بعد اون شش ماهو سابقه کارم حساب کنن و حقوقشو بدن، پس باید این ماه میرفتم سرکار، بازم آقای مدیرعامل لطف کرد و گفت روزی چند ساعت برم سر بزنم، قرار شد ده صبح برم تا دو بعد از ظهر ... راستش خوشحال بودم بعد از چند ماه خونه نشینی و بچه داری چند ساعت در روز مثل سابقم زندگی می کنم اما از طرفی ناراحت و نگرا...
6 آبان 1391

پنج ماهگیت مبارک

سلام پسرم، سلام نفسم سانيار جونم پنج ماهه شدي مباركه عزيزم، عسل پسرم ببخشید با تأخیر برات مینویسم، الان یک هفته ای از ورودت به شش ماهگی گذشته اما خدا میدونه چقدرررر وقتمو پر کردی، این روزا هم خوابت کمتر شده هم وابستگیت به من بیشتر، نمیزاری از کنارت تکون بخورم همینه فرصت نوشتن ندارم حالا ایشالا بهتر میشیم! ... عزیزکم، بیست و چهارم مهر پنج ماهه شدی و مامی یه کیک خوشمزه درست کرد و یه جشن خودمونی گرفتیم، بیست و هشتم من و شما برگشتیم تهران، اینبار برعکس رفت خیلی نی نی آرومی بودی، قبل از پرواز که به مامورای حراست فرودگاه و راننده اتوبوس و مهماندارا و کلا هرکی که باهات حرف میزد خندیدی، کلی هم برای مسافرا آواز...
3 آبان 1391

اولين غلت

سانيار جونم سلام گل پسر پيشرفته من، امروز تونستي از پشت به شكم برگردي! امروز نوزدهم مرداده و بيست و چهارم سه ماهه ميشي ولي گاهي كارايي انجام ميدي كه فكر مي كنم چهار ماهه اي! حدود يك ماه پيش بود كه براي اولين بار تونستي از شكم به پشت برگردي و كلي ذوق كرديم حالا امروز صبح وقتي دوتايي داشتيم بازي مي كرديم چرخيدي به پهلو و مثل روزاي پيش پاتو چرخوندي و منم داشتم عكستو مي گرفتم كه برگشتي به شكم و شروع كردي به پا زدن! يه لحظه حس كردم الانه كه چهار دست و پا بري! كلي رو شكم موندي و براي خودت آروغ زدي! بعد دوباره چرخيدي. ديگه خوشت اومده و صبح تا حالا چند بار اينكارو انجام دادي... باز داري گريه مي كني، برم بغلت كنم فقط اومده بودم توو...
19 مهر 1391

150 روزگي

سانيار جونم سلام ، عزيزم امروز صد و پنجاه روزه شدي، انشالا صد و پنجاه سال سلامت و شاد زنده باشي گلم، من كه روزا رو ميشمارم تا ببينم مرد بزرگ و كاملي شدي ... بالاما قوربان اینکلر................بالام نه واخت ایمکلر؟ بالاما قوربان ایلانلار ............. بالام نه واخت دیل آنلار؟ بالاما قوربان دایلاقلار ........... بالام نه واخت اویناقلار؟ بالاما قوربان سئرچه لر ........ بالام نه واخت دیرچه لر؟ بالاما قوربان كئچيلر ............. بالام نه واخت سئچيلر؟ بالاما قوربان قارقالار. .......... بالام نه واخت ديل قانار؟ بالاما قوربان بیزوولار ........... بالام نه واخت دوز اوینار؟ بالاما قوربان دای...
19 مهر 1391