گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

تولدت مبارک

تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک   گل پسر نازنینم سلام، تولدت مبارک عزیزکم ...  سانیار جون ، پارسال این موقع مامان توو بیمارستان بستری شده بود تا تو به دنیا بیای... امروز روز تولد توست. روزی که خدا تو رو به ما داد، روزی که اسم من مادر شد! من هم مادر شدم... با وجود تو، با به دنیا اومدن تو... اصلا باورم نمی شه سانیار من! این یک سال مثل برق و باد گذشت... تو چقدر بزرگ شدی... انگار همین دیروز بود وبلاگتو توی بخش پیش از بارداری ثبت کردم... بعد، بارداری و به سرعت نوزادی و شیرخواری تا امروز که شدی نوپا... سانیارم تو قشنگترین اتفاق زندگی منی ... با همه سختی هاش این یک سال هم گذشت. راس...
24 ارديبهشت 1392

اولین اصلاح سر

سلام پسر عزیزم سانیار جونم، پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت ماه من و بابا، شما گل پسرو برای اولین بار بردیم آرایشگاه و موهاتو زدی. آرایشگاه مخصوص کودکان بود و اشتراکم گرفتیم که دیگه انشالا مرتب بری برای اصلاح. یه عکس قبل و بعد از اصلاتو با یه دسته از موهاتم یادگاری دادن بهمون. شما هم خیلی آقا بودی و اصلن گریه نکردی، الهی مامان دورت بگرده. حالا بیشتر مشخصه پسری آخه با اینکه همیشه لباسای پسرونه تنت می کنم هر جا میرفتیم همه فکر می کردن دختری! ... راستی سانیار همون روز صبحش هم با مامان رفتی اداره و کارمند کوچولو شدی! اونجا هم خیلی پسر خوبی بودی عزیزم. خوشحالم اینقدر زود با همه ارتباط برقرار می کنی و راحت بغل همه میری... ببخشید باز وقت ندار...
17 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام پسرم، عزيزم، جيگرم، نفسم امروز روز مادره و من به خاطر وجود تو مادر هستم چه حس قشنگيه، خدا جون شكرت ... صبح كه چشممو باز كردم و بابا شاهين بهم تبريك گفت و چند ديقه بعدش شما بيدار شدي و بهم لبخند زدي حس كردم من چقدر خوشبختم...    سانيار جونم، من دو تا از بهترين و مهمترين اتفاقاي زندگيم روز ولادت حضرت فاطمه بوده: سال 85 عقدم با شاهين و سال 91 شب تولد تو. آرزو مي كنم خدا هميشه شما دو تا عزيزترينامو حفظ كنه و به همه مادرا مخصوصن مامي خوب خودم سلامتي و طول عمر با عزت بده.   *مــــــــــادرم* را... هـــــــــرگز .... ندیدم که پــــــــــــرواز کند...!! زیرا به پایــــش ...  مَـــــــــ...
11 ارديبهشت 1392

ماه دوازدهم زندگيت

سلام به گل پسر عزيزم سانيار جونم، اين روزا ماه دوازدهم زندگيتو مي گذروني و به نظر من هر روز شيرينتر ميشي. عزيزكم، مامان اين روزا خيلي سرش شلوغ تر شده آخه به سر كارش برگشته، البته مرخصيم هنوز تموم نشده بود ولي وقتي ديدم شما با پرستارت اوكي هستيد و منم هر روز بيشتر بهت وابسته ميشم و دوري ازت سختتر ميشه، تصميم گرفتم از اول ارديبهشت برگردم سر كارم، حالا چون ساعت شير دارم، روزي يك ساعت و نيم كمتر وايميستم اما با زمان رفت و برگشتم بازم روزي هشت ساعت ازت دورم، بماند چقدررر برام سخته و هر روز صبح تصميم مي گيرم استعفا بدم بمونم پيشت! مخصوصن كه تقريبن همه حقوقمو بايد بدم به پرستارت، ولي به خاطر آينده و خودته كه باز منصرف ...
9 ارديبهشت 1392

یازده ماهگیت مبارک

سلام به پسر عزیز و نازم ... سانیار جونم، بیست و چهارم فروردین ماه یازده ماهه شدی، مبارک باشه نفسم. اصلا باورم نمی شه عزیزکم! پارسال این روزا چه حالی داشتم! با شکم قلمبه روزا رو میشمردم و حالا دنبال تم تولد یک سالگیتم ... چقدر زود گذشت... تو چقدر بزرگ شدی... اون وروجک کوچیکی که روزای اول حتی نمی تونست گردنش رو حرکت بده، وقتی شیر رو برمی گردوند شیر روی صورت و گردنش می رفت و اگر به پهلو نمی خوابوندمش ممکن بود شیر بپره تو گلوش و خدای نکرده بره تو راه تنفسش ، اون فسقلی کوچیک و ظریفی که وقتی دهنش رو مثل ماهی باز و بسته می کرد ما ذوق زده می شدیم، اون پسرکی که وقتی می خواست گریه کنه اول صورتش رو جمع می کرد و م...
29 فروردين 1392

سال نو مبارک

کی میخنده؟ عمو نوروز کی میرقصه؟ حاجی فیروز چلچله ها برمیگردن مژده میدن عید نوروز...   سلام پسر عزیزم، سال نو مبارک امسال اولین نوروز سه نفرمون بود و من و بابا از اینکه شما سر سفره هفت سین کنار ما بودی خیلیییییی خوشحال بودیم. امیدوارم صد سال با سلامتی و شادی زنده باشی عروسکم. راستی بهترین سین هفت سین امسالمون تو بودیا ! عزیزم، سالی که گذشت بهترین سالی بود که داشتیم؛ سالی که خدا یه نعمت بی نظیر به ما داد، سالی که مادر شدم و تو اومدی و همه ی زندگی ما شدی. دوستت داریم عسلم... سانیار جون، ما که همه برنامه هامون با برنامه خواب و راحتی تو تنظیم میشه به خاطر برهم نخوردن نظمت و آسایشت سفر نرفتیم، ویزا هم...
18 فروردين 1392

ده ماهگیت مبارک

سلام سانیار جونم پسر شیطون بلای ما، بیست و چهارم اسفند ده ماهه شدی، مبارک باشه عسلم. دیگه سنت دو رقمی شدا !... این ماه 400 گرم به وزنت اضافه شده و n مقدار به وروجک بازیات! خداییش خیلی شیطون بلا شدی...  گلکم، هر چه زمان می گذره تو بزرگتر و من باتجربه تر از قبل می شیم. هر روز چیزای جدیدی یاد می گیری و دنیای رنگی را با ذهن کودکانت کشف می کنی الهی قربون اون چشمای گرد و کنجکاوت برم، انقدر کارای جدید و جالب انجام میدی که نمی تونم همه رو بنویسم فقط بدون خیلی بلا شدی مامانی ، یک لحظه یه جا بند نمیشی و وابستگیت به منم خیلی بیشتر شده، توی خونه با روروئک دنبالمی و همش از پاهام میگیری که بغلت کنم، بغل هرکی هم باشی تاچشم...
30 اسفند 1391

انتخاب پرستار

فندق کوچولوی نازنین ما، سلام پسر عزیزم، می دونی که از همه دنیا بیشتر دوستت دارم و تا تونستم از خودم گذشتم برای آسایش تو و سعی کردم هر لحظه پیشت باشم اما هزار دلیل برای بازگشتم به سر کار دارم که شاید حوصله خوندنشونو نداشته باشی فقط می خوام بدونی فقط و فقط به خاطر خودته... برای نگهداریت چند وقت بود دنبال پرستار مورد اعتماد بودیم چون مهد کودک حاضر نیستیم بزاریمت، بالاخره خدا مینا خانم، پرستار مهیارو برامون رسوند. شکر خدا خیلی خانم خوب و با تجربه اییه، شما هم خوب باهاش کنار اومدی، تا یک سالگیت مرخصی گرفتم و فعلن تا دو ماه خودمم پیشتم تا کامل به هم عادت کنید... دوستت دارم عزیزم.    عکس...
21 اسفند 1391

رویش اولین مروارید

سلام پسر کوچولوی کباب خور ما ! هورااااااااا بالاخره فرشته ها اولین مرواریدتو آوردن. مبارک باشه نفسم.  سلام سلام صدتا سلام من اومدم با دندونام ميخوام نشونتون بدم صاحب مرواريد منم يواش يواش و بيصدا شدم جزء كباب خورا   سانیار جونم دیروز یعنی هفتم اسفند ماه تیزی اولین مرواریدتو حس کردم! اما به هیچ وجه اجازه نمیدی ببینیمش و تا لبتو می کشم پایین زبون در میاری!  فکر کنم دومی هم تو راهه چون باز علایمشو داری... مبارک باشه عزیزکم.    انار دونه دونه پسری دارم دردونه قشنگه مهربونه انار دونه دونه یه چند روزه که بچه ام گرفتار دندونه ...
8 اسفند 1391