ماه سوم زندگيت
سلام كوچولوي دوست داشتني من
عزيز دل مامان، الان توو بغلم خوابيدي و من با موبايل مي تايپم آخه باز دلت درده و فقط توو بغل آرومي، اگه اين مشكل شكمو نداشتي آرومترين ني ني دنيا بودي. البته اینم نبود بغلی بودنت که هست! دوست داری صبح تا شب توو بغل باشی...گل پسرم ماشالا روز به روز كه بزرگتر ميشي شيرينتر و دوست داشتني تر ميشي، به قدري لحظات جالبي برامون ايجاد مي كني كه موندم چطوري همه رو ثبت كنم كه از يادم نرن ، حالا ديگه حسابي مي خندي مخصوصاً به من و وقتي باهات حرف مي زنيم دهنتو باز مي كني و صدا درمياري و سعي مي كني جواب بدي! و میگی: هییییی، امممم، قننننن، ... حالا ديگه راحت به هر دو طرف مي چرخي البته اينو از همون روزاي اول تولدت بلد بودي ولي الان راحتتر و بيشتر ميچرخي، گردن هم می گیری و وزنتو رو پات راحت تحمل می کنی، برنامه خواب شبت هم خوب تنظيم شده و حدوداي نه شب تا شش صبح مي خوابي اين عاليه مخصوصاً الان كه ماه رمضونه و شبایی که افطاري مهمونيم شما مي خوابي و ميزاري مامان نفس بكشه! صبحا هم حسابی مي خندي و دل می بری،مخصوصا منو که می بینی می خندی و با خنده هات تمام سختیهای بچه داری رو فراموش می کنم ولي معمولاً عصرا از درد شكمت كلافه ام مي كني...
آخر هفته پيش بابا شاهين با مامان بزرگت و عمو رامين اومدن پيشمون ولي عمو رامين سخت سرما خورده بود و اصلاً نشد ببينتت، راستي يه خرس عروسكي خوشگل هم برات آورده دستش درد نكنه ، حوش به حالت انقدر همه دوستت دارن نفس من... ديگه داري بيدار ميشي كه شير بخوري .
هزار تا بووس برات عسلم.
عکسات ادامه مطلب: