گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

تعيين جنسيت

سلام پسر م! تاج سرم! قند و عسلم!      عزيز شيطون بلاي ما ديروز من و باباييت رفتيم دكتر، قرار بود جنسيتتم قطعي بگه و راستشو بخواي از صبح توو استرس بودم ... آقاي دكتر اول صداي قلبتو واسمون پخش كرد و باز كلي حال كرديم بعد خودتو نشونمون داد كه طبق معمول در حال ورجه وورجه و تحرك بودي! چند بار هم گفت كه خيلي شيطوني و تحركت زياده ... بعد گفت كه شما آقا پسري ! پس ايشالا آقا داماد مي شي و منم مادر شوهر! اووو چه شود!... الهي مامان قربون تو گل پسرش بره   از مطب كه اومديم بيرون خبرو به همه داديم و بعد رفتيم واست خريد كنيم، تا حالا هرچي لباس بچه مي ديديم چون جنسيتت مشخص نبود نمي تونستيم ب...
30 آذر 1390

حس تكانهاي تو

سلام عزيز دل مامان، ديشب بالاخره براي اولين بار تكون خوردنتو حس كردم و خيلي خوشحالم، ديگه كم كم داشتم نگران مي شدم ...  ميدوني من و باباي شما حدود دو ماه پيش واكسن آنفولانزا زده بوديم تا توو مدت بارداريم سرما نخورم و شما اذيت نشي، تازه دكتر گفته بود شما هم بعد از دنيا اومدنت تا شش ماه سرما نمي خوري، خلاصه اينكه خيلي مراقب بوديم ولي آلودگي هواي تهران كه باز اين روزا به وضعيت هشدار رسيده و باعث شده همه مريض شن غلبه كرد و سه روزه من و باباييت بد جور زكام شديم، و من همش نگران تو جوجو نازم بودم كه با اين حال من و عطسه و سرفه ها حالت خوب باشه، مخصوصاً كه به آخر هفته هفدهم هم رسيده بوديم و هر لحظه منتظر حس كردنت بودم ...تا ديشب ...
26 آذر 1390

بدون عنوان

سلام عزيز دلم، خوبي؟ مامان كه هنوز داغونه ! خدا بخواد هفته شانزدهميم، آخه پس من كي خوب ميشم ؟! البته اينم بگم كه خيلي بهترم ولي خوب خوب نشدم، اين روزا كمردرد هم اذيتم مي كنه ... باباييت هر روز كلي باهات حرف مي زنه و سفارش منو بهت مي كنه كه كمتر اذيتم كني! ولي كو گوش شنوا ؟!! بگذريم، همين كه هستي عاليه و بيخيال حال جسمي بد من!   خيلي دوستت دارم و براي آخر ماه كه باز ببينمت لحظه شماري مي كنم. ...
12 آذر 1390

نتیجه آزمایش سلامت تو

سلام عزیز دوردونه ما، خوبی؟ امروز خیلی نی نی خوبی بودی و حال مامان خوبه، امیدوارم دلیلش ورود به هفته پانزدهم بارداری باشه و دیگه حالم بهتر شه... کوچولو جونم، چهارشنبه از آزمایشگاه بیمارستان پارس زنگ زدن گفتن جواب آزمایشای نی نی از آلمان اومده، ازشون خواستم با پیک برام بفرستن چون سر کار بودم. جواب آزمایشای منم دیروزش باباییت گرفته بود و غروب با بابایی بردیمشون نشون دکترم بدیم، یه کم استرس داشتم، مثل روزی که می خواستیم بریم سونو ان تی ولی خداروشکر دکتر گفت همه چی نرماله و خیالم راحت شد. احتمالاً روزی که این نوشته ها رو می خونی اونقدر بزرگ شدی که بدونی سلامتی از بزرگترین نعمتهاییه که خدا به آدما می ده و میتونی تصور کنی وقتی من و ...
4 آذر 1390

پايان سه ماهه اول

سلام عزيز دل مامان، حالت چطوره؟ باز ديروز ديدمت و خيلي خوشحالم، ماشالا ديگه حسابي بزرگ شدي، قدت 11 سانت و نيم بود. الهيييي  عزيزم، سه ماه اول بارداريم تموم شد، با حساب خودم اول هفته سيزدهم بودم ولي سونو هفته چهاردهم و نشون داد! وروجك جهشي رفتي توو چهارده هفته؟! منتظر بودم پايان سه ماه ديگه از شدت تهوع و اينا كم شه ولي پريشب مارو راهي درمانگاه كردي و بهم سرم وصل كردن! خيلي حالم بد بود و ديروز هم با اينكه توو يه جلسه مهم كاري بايد شركت مي كردم نتونستم سر كار برم... ديروز عصر وقت دكتر داشتيم و چون باباييت كار داشت من و شما با مامانم رفتيم، طبق معمول آقاي دكتر سونوگرافي كرد و باز تو شيطون بلا اومدي روو صفحه و شروع كردي به ورجه...
30 آبان 1390

غربالگری و سونو NT

سلام کوچولوی با نمک من! خوبی؟ چقد واسه مامان و بابا هنرنمایی کردی !    عزیزم، برای 24 آبان یعنی پایان هفته دوازدهم بارداری و روز عید غدیر ، باید تستای سلامت جنین و سلامت مادر انجام می دادیم تا مطمئن بشیم همه چی اوکی هست. بخش مربوط به انجام تستای شما روز عید تعطیل بود و ما شب عید یعنی 23 آبان رفتیم انجام دادیم. باباییت قبلش وقت واسمون گرفته بود و عصر اومد دنبال من و تو رفتیم سونوگرافی بیمارستان پارس ... یه مانیتور جدا نصب بود که من و بابا راحت بتونیم تماشات کنیم، تا آقای دکتر روشنش کرد یه وروجک اومد روو صفحه! خیلی لحظات قشنگی بود، تو رو می دیدیم که تقریباً تمام اعضای بدنت تشکیل شده، چقدر بزرگ شدی ع...
26 آبان 1390

بدون عنوان

سلام كوچولوي عزيز من چند وقته با حالت تنوع و بي حالي و ... به مامان اجازه ندادي بياد چيزي واست بنويسه . هفته ديگه ايشالا سه ماه اول بارداريم تموم ميشه و اميدوارم بعدش حال و روزم بهتر شه عزيزم. عزيزم امروز اولين برف سال 90 تهران اومد، خيلي باحاله، به اميد خدا سال ديگه كه برف بياد مي برمت برف بازي! صبح كه بيدار شدم جلو پنجره وايستاده بودم برف و تماشا مي كردم بابات هم برف و نشون شما مي داد ميگفت ني ني نگاه كن اين برفه ! ... راستي كوچولو! ديروز عيد قربان بود و شما يه عيدي از محل كار من گرفتي! چك پاداش شش ماهه اول مارو با كمي تأخير پريروز بهمون دادن اما من دو تا چك داشتم! مسئول امور مالي گفتش اين براي ني ني تونه!&nbs...
17 آبان 1390