گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 12 سال و 4 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

بدون عنوان

سلام عزيز دلم، خوبي؟ مامان كه هنوز داغونه ! خدا بخواد هفته شانزدهميم، آخه پس من كي خوب ميشم ؟! البته اينم بگم كه خيلي بهترم ولي خوب خوب نشدم، اين روزا كمردرد هم اذيتم مي كنه ... باباييت هر روز كلي باهات حرف مي زنه و سفارش منو بهت مي كنه كه كمتر اذيتم كني! ولي كو گوش شنوا ؟!! بگذريم، همين كه هستي عاليه و بيخيال حال جسمي بد من!   خيلي دوستت دارم و براي آخر ماه كه باز ببينمت لحظه شماري مي كنم. ...
12 آذر 1390

نتیجه آزمایش سلامت تو

سلام عزیز دوردونه ما، خوبی؟ امروز خیلی نی نی خوبی بودی و حال مامان خوبه، امیدوارم دلیلش ورود به هفته پانزدهم بارداری باشه و دیگه حالم بهتر شه... کوچولو جونم، چهارشنبه از آزمایشگاه بیمارستان پارس زنگ زدن گفتن جواب آزمایشای نی نی از آلمان اومده، ازشون خواستم با پیک برام بفرستن چون سر کار بودم. جواب آزمایشای منم دیروزش باباییت گرفته بود و غروب با بابایی بردیمشون نشون دکترم بدیم، یه کم استرس داشتم، مثل روزی که می خواستیم بریم سونو ان تی ولی خداروشکر دکتر گفت همه چی نرماله و خیالم راحت شد. احتمالاً روزی که این نوشته ها رو می خونی اونقدر بزرگ شدی که بدونی سلامتی از بزرگترین نعمتهاییه که خدا به آدما می ده و میتونی تصور کنی وقتی من و ...
4 آذر 1390

پايان سه ماهه اول

سلام عزيز دل مامان، حالت چطوره؟ باز ديروز ديدمت و خيلي خوشحالم، ماشالا ديگه حسابي بزرگ شدي، قدت 11 سانت و نيم بود. الهيييي  عزيزم، سه ماه اول بارداريم تموم شد، با حساب خودم اول هفته سيزدهم بودم ولي سونو هفته چهاردهم و نشون داد! وروجك جهشي رفتي توو چهارده هفته؟! منتظر بودم پايان سه ماه ديگه از شدت تهوع و اينا كم شه ولي پريشب مارو راهي درمانگاه كردي و بهم سرم وصل كردن! خيلي حالم بد بود و ديروز هم با اينكه توو يه جلسه مهم كاري بايد شركت مي كردم نتونستم سر كار برم... ديروز عصر وقت دكتر داشتيم و چون باباييت كار داشت من و شما با مامانم رفتيم، طبق معمول آقاي دكتر سونوگرافي كرد و باز تو شيطون بلا اومدي روو صفحه و شروع كردي به ورجه...
30 آبان 1390

غربالگری و سونو NT

سلام کوچولوی با نمک من! خوبی؟ چقد واسه مامان و بابا هنرنمایی کردی !    عزیزم، برای 24 آبان یعنی پایان هفته دوازدهم بارداری و روز عید غدیر ، باید تستای سلامت جنین و سلامت مادر انجام می دادیم تا مطمئن بشیم همه چی اوکی هست. بخش مربوط به انجام تستای شما روز عید تعطیل بود و ما شب عید یعنی 23 آبان رفتیم انجام دادیم. باباییت قبلش وقت واسمون گرفته بود و عصر اومد دنبال من و تو رفتیم سونوگرافی بیمارستان پارس ... یه مانیتور جدا نصب بود که من و بابا راحت بتونیم تماشات کنیم، تا آقای دکتر روشنش کرد یه وروجک اومد روو صفحه! خیلی لحظات قشنگی بود، تو رو می دیدیم که تقریباً تمام اعضای بدنت تشکیل شده، چقدر بزرگ شدی ع...
26 آبان 1390

بدون عنوان

سلام كوچولوي عزيز من چند وقته با حالت تنوع و بي حالي و ... به مامان اجازه ندادي بياد چيزي واست بنويسه . هفته ديگه ايشالا سه ماه اول بارداريم تموم ميشه و اميدوارم بعدش حال و روزم بهتر شه عزيزم. عزيزم امروز اولين برف سال 90 تهران اومد، خيلي باحاله، به اميد خدا سال ديگه كه برف بياد مي برمت برف بازي! صبح كه بيدار شدم جلو پنجره وايستاده بودم برف و تماشا مي كردم بابات هم برف و نشون شما مي داد ميگفت ني ني نگاه كن اين برفه ! ... راستي كوچولو! ديروز عيد قربان بود و شما يه عيدي از محل كار من گرفتي! چك پاداش شش ماهه اول مارو با كمي تأخير پريروز بهمون دادن اما من دو تا چك داشتم! مسئول امور مالي گفتش اين براي ني ني تونه!&nbs...
17 آبان 1390

خوش خبري!

سلام كوچولو ! خوبي؟ عزيزم خبر اومدنت رو من روزي كه جواب آزمايشو گرفتم به باباي گلت گفتم و به اصرار ايشون فرداش به مامان بزرگات گفتيم و اونها هم به پدربزرگها و عموها و داييت. مي دوني شما نه خاله داري نه عمه . اما غصه نخوريا، دو تا عموي بي نظير داري و يه دايي فوق العاده خوب كه خيليييييي دوستت دارن. من و بابات از مادرامون خواسته بوديم تا قلبت تشكيل نشده به كسي نگن داريمت و مي توني حدس بزني از روزي كه رفتيم سونو قلب تا امروز ديگه فقط خواجه حافظ شيرازيه كه خبر نداره ! خوشحالم همه از شنيدن اين خبر خوشحال شدن و دوستت دارن. شما نوه اول هم هستي هم سمت مادري و هم سمت پدري و خيلي عزيز دردونه اي. دوستت دارم.   ...
5 آبان 1390

بدون عنوان

مهر ماه 90 هم گذشت ! يه ماه خيلي خيلي پرخاطره براي ما . ماهي كه  فهميدم شما اومدي توو دلم. حسي رو تجربه كردم كه تا به حال نداشتم. درسته شهريور ماه خدا تو رو گذاشت توو دلم ولي مهر ماه بود كه خبر دار شدم. ... اميدوارم هفت ماه آينده هم به سلامتي بگذره و بياي توو بغلم فرشته كوچولوي من. ...
1 آبان 1390

سونو قلب

سلام كوچولوي 14 ميليمتري من!       اول اينكه ببخشيد چند وقته دائم در حال غر زدن و ناله كردنم، ديگه سعي مي كنم مثبت تر باشم! و بعد اينكه ديروز دوباره با باباييت رفتيم پيش آقاي دكتر ، من مايعات نخورده بودم براي سونو آخه حالت تهوع مي گيرم، نمي تونم. واسه همين خيلي به سختي پيدات كرديم و ديديمت! دكتر گفتش قلب كوچيكت ضربان داره و همه چي نرماله.  خدارو شكر  بعدش گفت توو هفته هشتم بارداري هستم و شما هم كه يه سانت و 4 ميلي! وقتي بهش از دردام گفتم و حالت تهوع و بي حالي و ... فقط گفتش طبيعيه، بهشت اومده زير پات! خلاصه كه باز براي يه ماه ديگه وقت داد بريم پيشش ببينيمت و قبل...
27 مهر 1390

بدون عنوان

ني ني جونم خيلي داغونم . حالت تهوع بيچارم كرده، بي حالي دائمي و كمردرد گاه و بيگاه هم كه نگو ! امروز يواشكي رفتم توو آبدارخونه كلي گريه كردم ! ببخشيد مي دونم گريه برات خوب نيست ولي از شدت تهوع نمي دونستم چيكار كنم !!! مي دوني هنوز همكارام نمي دونن شما توو دلمي و  احتمالاً فكر مي كنن مريضي صعب العلاجي چيزي گرفتم چند وقته اين ريختي شدم ! ... همش مي گن پاشو برو خونه استراحت كن ولي من با خودم مي گم اين حال و روز كه با يكي دو روز استراحت خوب نميشه، پنجشنبه و جمعه استراحت كردم اين حال شنبمه ! حداقل يه ماهي بايد مرخصي بگيرم، اونم كه نميدن ... تازه خونه بمونم افسردگي هم به دردام اضافه مي شه! ...  هر كي هر چي...
23 مهر 1390

بدون عنوان

ني ني جونم، خيلييييييييي حالم بده . البته حال جسميم. حالت تهوع بيچارم كرده...............  همه چي بو مي ده! ........ چقد بي حالم..... ولي باز خوشحالم تو رو دارم ! راستي دست باباييت درد نكنه خيلي هوامو داره. من كه ديگه نمي تونم كار خونه انجام بدم همه كارا رو بابايي مي كنه. خوش به حالت خيلي بابات مهربونه! ...
16 مهر 1390