بدون عنوان
سلام مامانی؛ سلام پسرک نازم؛ سلام عسل مامان؛ چه خبرا؟ توپول موپول شدی یا نه؟
دیروز من و بابا رفتیم دکتر و صدای قشنگ قلبتو شنیدیم، اینبار آقای دکتر از وزن گیریت راضی بود البته گفت دو هفته دیگه یعنی هفته 37 بارداری باز بریم پیشش برای آخرین سونوگرافی و تعیین وزنت عزیزم. می دونی چند روزه که مامانم اومده پیشمون و حسابی بهمون می رسه تا توپول شی جیگرم، منم که دیگه سرکار نمی رم و در حال استراحت و رسیدگی به تو هستم تا انشالا همه چیز خوب پیش بره و این ماه آخرم به سلامتی بگذره.
راستی شما هنوزم سرت بالا بود الهی قربونت بشم که حاضر نیستی بچرخی و سرتو بیاری پایین! با این کارت به منم توو تصمیم گیری برای نوع زایمان کمک کردی آخه بین طبیعی و سزارین مردد بودم اما حالا فقط یه گزینه دارم چون نمیشه با این وضعیت قرارگیری شما زایمان طبیعی داشته باشم.
من این روزا توی هفته سی و پنج بارداری هستم و دارم توی آسمونا سیر میکنم از لذت بی پایانی که حرکاتت بهم هدیه میده. میشینم و زل میزنم به شکمم و هی تو وول میزنی و هی من کیف میکنم، دیروز آقای دکتر گفت تکونات کمتر میشه ولی فعلاً که همچنان شیطونی و وقتی شکمم رو لمس میکنم و از روی شکمم تو رو نوازش میکنم یا وقتی صدات می کنم و باهات بلند حرف می زنم تو انقدر برام وول میزنی که ذوق مرگ میشم! سکسکه هاتم که خیلی باحالن! شبا بابای خوبت میاد دستشو می زاره رو شکمم و بعد قربون صدقه ات میره و باهات حرف میزنه و تو هم هی توی دل مامان لگد میزنی. بابایی هم بهت میگه یواش تر پسرم! چقدر محکم لگد میزنی!
شکر خدا همه چی عالیه فقط کمر درد بیچارم کرده و فشاری که به معده ام و دنده هام میاری و سخت خوابیدن،... یه شب خواب راحت چه آرزوی دور از دسترسی به نظر میاد. هر شب خودت شاهدی که من هر یکی دو ساعت پا میشم می رم دستشویی و بقیه ش هم فقط دارم مدل خوابیدنم رو عوض میکنم و با حسرت در جستجوی یک مدلی هستم که بشه باهاش خوابید. دکترم که گفته فقط به پهلوی چپ بخواب و اینطوری از درد بازو و پای چپم پا میشم میشینم و یا قدم می زنم تا صبح، نزدیکای صبحم که از خستگی میاد خوابم ببره شما گرسنه میشی و می رم چیزی می خورم تا هوا روشن میشه و دیگه نمی تونم بخوابم، در طول روز هم همینطور... همش فدای سرت. نمی خوام مامان غرغرو باشم. فقط میخوام تا جایی که میشه همه ی لحظات با تو بودن رو ثبت کنم. دوستت دارم عزیزم.